بسم الله الرحمن الرحیم: بحث معرفت نفس در کتابهای امروزی تحتِ عنوان رشتۀ روانشناسی مطرح است که بسیار رشتۀ وسیع و دامنه داری است. منتها روانشناسی که در علومِ جدید مطرح شده روندی را طی می کند که کار را از اساس شروع نکرده امّا معرفتِ نفس رابطۀ انسان را با کلّ نظامِ هستی و رابطۀ انسان را با حقیقت اداره کنندۀ نظام عالم مورد بحث قرار می دهد. لذا حضرت آقا روحی فداه در تعلیقاتشان بر اسفار صدرالمتألهین می فرمایند: «مَن عَرَفَ نَفسَه عَرَفَ الاشیاءَ کَلَها» کسی که خودش را بشناسد تمام اشیاء و موجوداتِ عالم را می شناسد که دیگر نقطۀ مبهمی در عالم برایش نمی ماند که «عرف الاشیاء کلها» کلّ اشیاء را می شناسد. در آیۀ 24 سورۀ بقرة هم در موردِ حضرتِ آدم آمده که «وَ عَلَّمَ آدَمَ الاسماءَ کَلَها» ما به جنابِ آدم کلّ اسماء را تعلیم داده ایم و مراد از این اسماء یعنی کلّ موجوداتِ نظامِ هستی است. از این آیه بر اساسِ فرمایش حضرتِ آقا می خواهیم استفاده ای کنیم و یکی از بطونِ معانیِ این آیه این شود که خدای تبارک و تعالی حقایقِ کلّ نظامِ هستی را در نفسِ انسان تعبیه کرده است و همه در انسان وجود دارند و متحقّق هستند، «وَ عَلَّمَ آدَمَ الاسماءَ کُلُها» ما به آدم کل آسمانها و زمین و موجودات را تعلیم دادیم «وَ عَلَّمَ» یعنی قبلاً تعلیم دادیم. همه در ذات او هستند همه در ذاتِ جنابعالی هستند که اگر این جنابِ انسان خودش را بشناسد تمامِ این حقایق تعبیه شده در او شکوفا می شود. «مَن عَرَفَ نَفسَه عَرَفَ الاشیاءَ کُلَها» هر کسی خودش را بشناسد همۀ اشیاء را می شناسد هیچ نقطۀ مبهم برایش نمی ماند.
در منطق می فرمایند: هر قضیه ای عکس هم دارد، یعنی کسی که خودش را نشناخت هیچ یک از اشیاء را نمی شناسد. بعد از این بالاتر عبارتِ آقا را ببینید. می خواهیم بگوئیم که روانشناسی و معرفتِ نفس که طبق فلسفه و حکمتِ متعالیه و نصوصِ عرفان و بالاتر از همه قرآن می خواهد به ما تعلیم دهد این است که باید رابطۀ بینِ نفس و موجوداتِ کلّ نظامِ هستی بررسی شود که ما با موجودات عالم چه رابطه ای داریم بلکه بالاتر که انسان با خالقِ عالم چه رابطه ای دارد. موجوداتِ نظام عالم اشیاء جدای از هم نباشند که به تعبیرِ آقا توحید را توحید صمدی قرآنی بگیریم که در حقیقت یک حقیقت است و این یک حقیقت خودش را نشان می دهد و این فرمایش را در ترجیع بند دیوان ملاحظه می فرمائید:
همه یار است و نیست غیر از یار واحدی جلوه کرد و شد بسیار
آنوقت اگر اینطور است؛ آقا جلوتر می روند، می فرمایند که یک پلّه بالاتر، هر کس خودش را بشناسد «عَرَفَ رَبَّها» بلکه خدایش، خدایِ نفسِ خودش را هم می شناسد. در این جمله لطیفه ای است و بعداً می آید که هر کس به قدرِ ظرفیتِ وجودیِ خودش ربّی دارد. حالا حرف پیش می آید، الان زود است، هر کسی نفس را شناخت ربِّ نفسش را هم می شناسد. چرا؟ چون معرفتِ نفس نردبانی برای معرفت ربّ است. هر کسی که بخواهد به اسماء الله و به حقیقت ربِّ اداره کنندۀ نظامِ عالم پی ببرد نردبانش خودش است از خودت برو بالا از خوابت از بیداریت از حالاتت از خودت باید بروی بالا بعد یک پله هنوز بالاتر. خوب مگر ما و حق، خالقِ ما از همدیگر جدائیم که بذهن برسد ما نردبانی باشیم که تا بخواهیم به او برسیم؟ خیر؛ «بَل مَعرِفَةُ النَّفس مَغرِفَةُ الرَّبِّ عِندَالرّاسِخینَ فِی الحِکمَةِ العالِیَة» بلکه معرفتِ نفس همان معرفت رب است. هر کسی خودش را شناخت حق را به همان شناخت شناخته است. دیگر شناختِ دوّم و مرتبۀ بالاتر نمی خواهد بعد عجیب اینست که آقا این بیت را در شرح این فرمایش می آورند: